محل تبلیغات شما

داشت از روی میز بر می داشت نیمه شب دفتر رهایت را

"لا" ی سجاده ات تکان می داد غزل سرخ ربنایت را

می سرودی میان طوفانها، آتنا ماه، آتنا خورشید

آمدی از ادامه های خودت داشت می جست ردّ پایت را

مثل پروانه های دیوانه گشت هرجای خانه دنبالت

قاب عکست کنار پنجره ها کرده خالی چقدر جایت را

می وزد خاطرات خیس تری در نسیم ملایم یادت

می بری پرچم سه رنگی را که بپیچی در آن وفایت را

صبح یک روز خیس و بارانی تا حرم می روی به مهمانی

ماه، از پشت ابر می تابد آفتابی کند هوایت را

با علی های کوچک این شهر آخرین بار می کنی دیدار

نوحه خوان با صدای محزونی گرمتر می کند عزایت را

ها به خیمه می بردند پیکر خون چکان اکبر را

کوچه در کوچه، در خیابان دید اسب خونین کربلایت را

سربلند است پرچمت خورشید! پای آن ایستاده ایرانی

می رساند به گوش فرداها دست تاریخ ماجرایت را

این همه شور، در دل فریاد، می دهد گل در این شهیدآباد

می کند زنده یک جهانی را، عشق هرگز نمی رود از یاد         علی دولتیان

شعری زیبا درباره ی شهدا

برشی از خاطره تشرف سردار حاج احمد سوداگر به محضر امام *ره*

  ,کند ,های ,ی ,آتنا ,رامی ,    ,بردند پیکر ,پیکر خون ,خون چکان ,چکان اکبر

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

بهار نو مجموعه باباکوهی